یکشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۸

همه ما معلولیم

همه ما معلولیم

همه ما به دنبال هدفی هستیم و برای رسیدن به این هدف هر یک مسیری بر می گزینیم که گاه آسان است و گاه دشوار، در این مسیر گاه به سرعت پیش میرویم و گاه آهسته و بیشتر اوقات فراموش میکنیم در مسیر زندگی همسفران و عابرانی هستند که بی توجهی به آنان امری است خطا و قابل نکوهش از سوی پروردگار و انسان های شایسته که چطور رسیدن برایشان مهمتر از زود رسیدن اهمت دارد.
جدا از مرز های جغرافیایی، مرزهای ذهنی قلمرو انسانیت را هر روز کوچکتر و کوچکتر میکنند.
در این دنیای ماشینی قلبها را جدا و انسانها را تقسیم بندی کرده اند.
انسانهای به ظاهر سالم و انسانهای معلول:
انسانهای به ظاهر سالم یعنی ما، همه چیز را برای خود می خواهیم. نمی خواهیم به کسی محبت کنیم چون احساس می کنیم وظیفه ما نیست,نمی خواهیم به دیگری که از داشتن عضوی محروم است توجه کنیم چون آن توجه را در شأن خود نمیدانیم؛ شأنی که خودخواهی مان آن را ساخته است. به فرزندانمان نه به زبان اما با رفتارمان گوشزد می کنیم که از این گروه دوری کنند، چرا؟ آیا معلولیت ویروس است یا این قابلیت را دارد که از فردی به فرد دیگر انتقال یابد؟ خیر؛ اینها زاده افکار بسته و ضعیف ما است. از یاد برده ایم که ما همگی انسان هستیم ,از یاد برده ایم که: بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهراند

از یاد برده ایم که ما مسلمان هستیم و خداوند در آیات کتب آسمانی بارها به انسان خطاب می کند و انسان را تفکیک نمی کند به سالم یا معلول و ظاهر آدمی را معیار سنجش اعمال و ایمان او قرار نمی دهد.«إنَّ أکرمَکُم عندَ اللهِ أَتقئکُم»[1]. جامعه را برای خود می خواهیم، برای خود به ظاهر سالم،غافل از اینکه کسانی اطراف ما هستند که حق زندگی و شرکت در فعالیت های جامعه را دارند. این روزها می شنویم و می بینیم که عقل و توانایی در جسم و قوه ی جسمانی نیست اما باز از کنار آن می گذریم و توجهی به آن نداریم و نتیجه آن این است که به گروهی از همنوعانمان توجه نکنیم ما باید به این باور دست بیابیم که معلولین از ما و جامعه جدا نیستند. من و تو باید این فرهنگ را در جامعه بگنجانیم که معلولیت نشانه محرومیت نیست,همچنان که معلولان بر این عقیده هستند که: معلولیت محرومیت نیست بلکه محدودیت است.
هرچند این محدودیت را نیز ما برای آنان به وجود آورده ایم.
نگاه ما به معلولین جامعه چگونه است؟ برخی با بی توجهی، برخی با تحقیر، برخی با حس ترحم و دلسوزی و... از کنار آنان می گذریم. بدون اینکه احساس کنیم قلبی را در سینه رنجانده ایم. معلولي كه مي خواهد زندگی کند,انتظار دارد او را بشناسند.چه کسی حق زندگانی را از او می گیرد؟ ما باید قبول کنیم که واژه *معلول* به گروه یا فرد خاصی تعلق نمی گیرد و همه معلول و نیازمند هستیم و تنها خدا کامل است.
تا چه زمان کرامت انسانها را میخواهیم نادیده بگیریم؟ فراموش کرده ایم که در این دنیا زنده ایم تا ارتباطی درست با همنوعان خویش داشته باشیم. در حالیکه «شرایط زندگی من به شرایط ارتباط من با خود و دیگران بستگی دارد»[2]. از یاد برده ایم که معلولین هم چون ما سهمی در اجتماع دارند، از یاد برده ایم که انتظاراتی از ما دارند. انتظاری چون پایمال نکردن حقوق شهروندی شان ,شناختن توانمندی های آنان نه توصیف محدودیت هایشان ,آسان کردن حضورشان در محیط جامعه، معلولین از ما چیزی بیش از باور کردن ایشان نمی خواهند.
این ما هستیم که محدودیتها را برای آنان به وجود آورده ایم و آنان را از صحنه زندگی به خانه نشینی و انزوا کشانده ایم، این ما هستیم که زندگی و دنیا را برای معلولین سخت کرده ایم . بیاندیشیم که «اگر نتوانيم زندگي را براي ديگران آسان تر كنيم,پس به چه كار به اين دنيا آمده ايم.»[3] .شاید این دسته از جامعه ناتوانی یا کوتوانی جسمی داشته باشند اما هیچگونه ضعفی در اندیشه و افکار آنها نیست. نا امید کننده است که انسانهای بزرگی این چنین در انزوا به سر برند و نتوانند توانایهای خود را برای اعتلای جامعه بکار گیرند. گرچه حق آنها است که از جامعه همانند ما و چه بسا بیشتر از ما برخوردار باشند.
در چند سال اخیر معلولین با فعالیتهای خود خواسته اند این فرهنگ را در جامعه گسترش دهند که ما معلولین از شما و جامعه هستیم و کمبودی در خود احساس نمی کنیم. شاید تا چند سال قبل و بیشتر معلولیت نشانگر کمی ها و کاستی ها بود. اگر چه هم اینک این نگرش به کل از ذهن ما پاک نشده است, اما فعالیتهای موثر آنان باعث شده که گروهی از ما دید کور کورانه خود را با نگاهی وسیع تر جایگزین کنیم. انکار ناپذیر است که این نگاه پشت عینکی بس تیره اتفاق می افتد. اما این قشر باز می کوشد که خود را به همه بشناساند و در این راه نیازمند یاری من و توست! ما بايد باور كنیم در اين عصر همه نيازمند ارتباطی درست و با محبت و عشق وایثار به همدیگر هستیم
بهتر است که عینک خود را به دور اندازیم و دیوار و حصاری که به دور این به اصطلاح زندگی برافراشته ایم را در هم ویران کنیم, تا با نگاهی شفاف به دنیا بنگریم, و دیگران را همانگونه که هستند دوست بداریم و باور کنیم. بياییم سیمای واقعی معلولین را بشناسیم. به امید آن روزی که به باورهای متعالی این چنین در جامعه دست یابیم.
در آخر تاکید می کنم: بیایید باور کنیم که همه انسانهایی نیازمند به هم هستیم و همه نیازمند به پروردگار.!

(آرش مرادپور)






- قرآن کریم،سوره حجرات،آیه 13[1]
-آنتونی رابینز،توان بی پایان،ص 21[2]
-جورج الیوت، سلام دوست من،ص 18[3]

۱ نظر:

fataneh گفت...

عالی بود موفق باشید